پارت ۸
ادامه مطلبه
بدون نظر نری
رمان عاشقانه دوستت دارم
p8
از زبان مرینت
ناگهان آدرین درو محکم کوبید و اومد تو خیلی ترسیدم. خیلی.
می اومد جلو
منم چون ازش می ترسیدم میرفتم عقب
اون میومد جلو من می رفتم عقب.
💚وایستا
این جمله رو با چنان صدایی گفت که از ترس همونجا خشکم زد
💚از تو انتظار نداشتم مرینت
💓م.. م... مگه.... من... چ.... چیکار.. ک.. ر. دم
💚خودتو به اون راه نزن😒
💓نمیدونم از چی حرف میزنی
💚که نمی دونی ها
💓نه
💚پس این عکسا چیهههههه. چرا بهم خیانت کردی
محکم عکسا رو رومیز کوبید
نگاشون کردم من امروز اصلا بیرون نرفته بودم.
💚این کیه چرا وقتی نبودم برا کثافت کاریات بیرو رفته بودی هااااا؟؟؟؟
💚د جواب بده دیگه
💓فتوشاپهههههههههه
💚خفه شو. گورتو گم کن دختره ی خیانت کار
💓ولی....
💚گفتم برو گمشوووووووووو
بغضم ترکید به سرعت از اون خونه ی نفرین شده زدم بیرون. هوا سرد و ابری بود. منم که فقط یه لباس نازک تنم بود. چاره ای نداشتم.
گوشیم زنگ میخوره
💓الو. بفرمایید?
⚫شنیدم آقاییتون که عاشقش بودین از خونه انداختتون بیرون
💓فیلیکس....
گوشی رو قطع میکنم و شماره رو مسدود میکنم.
حالا شکم به یقین تبدیل شده. کار فیلیکسه. لعنتی
با گریه می دوم. حالت تهوع دارم ولی....
فقط می دوم می خوام تا می تونم از آدرین دور باشم
از فیلیکس پلید که زندگیمو پرپر کرد و از آذرین که قولی که داده بود رو زیر پا گذاشت و از خودم که نتونستم رضایتشو بدست بیارم که به من تهمت خیانت نزنه و من تو این بدبختی نیفتم
💓الو؟
💚کجایی
💓به توچه
💚هه اگه فکر کردی دلم به حال یک خیانتکار میسوزه کور خوندی. بیا به این آدرسی که برات پیامک کردم. باید طلاق بگیری
گوشی رو قطع میکنم
رو زمین میشینمو زار میزنم
💓خدااااااااا. چرا من اینقدر بدبختم.
به سمت آدرس حرکت میکنم
بی توجه به آدرین وارد میشم.
بعد از طلاق بیرون میام.باید برم پیش پدر مادرم.ولی جوابشونو چی بدم. عیبی نداره حقیقتو میگم شاید بگن اشتباه کردی اونو انتخاب کردی ولی در عوض اون آدم پستو میشناسن.
به سمت خونه حرکت میکنم
ادامه دارد.....
شاید امروز چند پارت دیگم بدم و شاید هم رمانم تموم شه
کامنت فراموش نشه