پارت ۴

کاربر بلاگیکس · 10:01 1399/10/25

در ادامه مطلب

رمان عاشقانه دوستت دارم 

p4

⚫درسته

💓فیلیکس... چی از جونم میخوای

⚫خودتو

💓من که به تو گفته بودم دیگه نزدیکم نشو،من که بهت گفته بودم دوست ندا..... 

⚫خفه شو تو مهم نیستی،حرف حرف منه

💓م... م.. 

⚫چیه ترسیدی کوچولو

الان چه وقت بغضه آخه


بغضمو به سختی قورت میدم

💓م.. من ا... ز.. ت... تو.... نم... نمی... ت... ترسم


⚫(پوزخند) هه معلومه


به سمتم میاد میرم قدم جلو جلوتر

عقبو عقب تر

چی؟ لعنتی به دیوار رسیدم


با تمام قدرتم جیغ میزنم، گوشاشو میگیره

⚫خفه شوووووووو


آها موبایلمو نگرفتن. آروم از جیبم در میارم. ها آدرین زنگ زده بوده. ناگاه شمارت آدرین رو میزنم 

💚بله؟ 

💓آدرین

💚مرینت

💓کم..... ن..... فی... کس

بیق بیق بیق 

💓آخ

⚫که برا من پلیس خبر میکنی ها؟

💓پ...پ...لیس...ن..بود

یه سیلی بهم میزنه چشام سیاهی میره و میافتم

آدرین:

💚فکر کنم ممرینت تو دردسر افتاده باید کمکش کنیم،پلگ پنجه ها بیرون

⚫وقتشه برای همیشه مال خودم بشی


💓نه..نه..دا...ری..چی


جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ