رمان پارت ۱

کاربر بلاگیکس · 05:16 1399/10/24

پارت یک رمانو آوردم بپر ادامه

رمان عاشقانه دوستت دارم

p1

مرینت: 
امروز حس عجیبی دارم. نمیدونم چمه. حس میکنم قراره اتفاق بدی قراره بیوفته....... 

آدرین: امروز یه جوریم. انگار امروز بدترین روز زندگیمه..... 

مرینت: 

اووووف. کلافم

💓تیکی تیکی

🐞بله مرینت

💓آماده شو باید بریم دانشگاه

🐞من آمادم

💓پس بزن بریم

چه هوای قشنگیه. حیف که تو دلم آشوبی برپاست. آه. یادش بخیر وقتی دبیرستانی بودم چه دوران خوبی بود بدون هیچ غمی. ولی حالا.... 
هرروزم با دغدغه میگذره. 

🐞م.. م.. مرینت

💓چیه تی...... 

💓آ.. آ.. آدرین!؟ 

تمام خاطرات دبیرستان از جلوی چشمم رژه رفت. وقتی من آدرین رو دوست داشتمو اونـ.... 
اون کسه دیگه ای رو دوست داشت. آه. حالا که فکر میکنم دبیرستان اونقدر هاهم خوب نبود. اونموقع دلداده ی آدرین بودم در حالی که... که من فقط برای اون یه دوست بودم... 

(نویسنده:جا داره اینجا بگم:  مرگ شی ایز جاست فرند)

آدرین: 
به سمت دانشگاه حرکت میکنم. 

🐾آدرین اونجا رو.... 


💚مرینت

تو دبیرستان برام بهترین دوست بود... یادش بخیر هروقت مشکلی داشتم کمکم می کرد.. ولی حالا چراغمگینه(به خاطر تو😡🤬) 

بهتره برم پیشش شاید بتونم کمکش کنم. 

🐞وای مرینتت. آدرین داره میاددددددد

💓تیکی قایم شو

ادامه دارد..... 


حتما نظرتونو بگید و اگه مشکلی داشت بگین اصلاح کنم