رمان پارت۲

کاربر بلاگیکس · 12:49 1399/10/24

در ادامه مطلب

رمان عاشقانه دوستت دارم 

p2
آدرین:

💚سلام مرینت

💓س... س... سلام

بادقت به چهره اش خیره میشم. خیلی زیباتر شده. خیلی خانوم تر شده. 

💚حالت خوبه؟؟ 

💓چی؟ 

💚میگم حالت خوبه؟ 

💓آ... آ.. آره.. م.. ممنون

یعنی به چی فکر میکنه که اصلا حواسش بهم نیست. شاید دوست پسر داره و به اون فکر میکنه یا شاید نامزد کرده. نمیدونم چرا اما با فکر به این موضوع قلبم تیر کشید

💓آ.. آدرنی.. یعنی آدرین

💚بله

💓م.. م.. من دیگه باید برم خدافظ

آهی از ته دل میکشم
💚باشه مواظب خودت باش خداحافظ

آروم ازم دور میشه. چه زیبا قدم برمیداره! 
نمیدونم چرا اما دلم می خواد بیشتر باهاش باشم. شاید.....نه اون فقط یه دوسته
(بابا قبول کن عاشق مرینت شدی این همه نشونه اونوقت باز میگی اون فقط یه دوسته؟یعنی.....🤬)

🐾آدرین.....آدرین!!حواست کجاس

💚چی؟نمیدونم

🐾ای خدا🙄

مرینت

🐞مرینت

💓بله

🐞چرا چشات خیسه....داری گریه میکنی؟؟

💓نه من که گریه نمی کنم

اینو میگمو رومو ازش بر می گردونم

با دیدن آدرین یاد تلخ ترین روز زندگیم میفتم

۵سال پیش:

💓تیکی میترسم

🐞نترس مرینت. شجاع باش مطمئن باش این بهترین کاره. 

💓باشه پس بزن بریم

 

 

 

 

💓آ... م... آدرین


💚اوه سلام مرینت چیزی شده؟ 

💓ام می خواستم بگم که... که.. من... کهـ... من... که من(ای مرگ بگو دیگه🙄) 

🐞(با صدای آهسته) بگو مرینت

💓من دوستت دارم

💚چ.. چی؟ 😂😂شوخی جالبی بود (😐) 

💓اما من شوخی نکردم من واقعا دوستت دارم

💚ام.. مرینت... ببین من.. من کس دیگه ای رو دوست دارم.... تو خیلی خوبی... ولی ببین تو واسم فقط یه دوستی

💓آه.... که اینطور

درست مثل همان موقع بغضم ترکید و با صدا شروع به گریه کردم. من... بهتره برگردم خونه


یک قطره کوچیک روی صورتم افتاد

💓انگار بغض آسمون هم ترکیده

قدم زدن تو بارون اونم تنهایی حس دلگیری داره


راوی: 

مشغول قدم زدن میشه که ناگهان.... 


ادامه دارد..... 


امیدوارم خوشتون اومده باشه